یه دختر چشم زاغ

ساخت وبلاگ
 3 ماه فاصله بوده تا به دنیا اومدنِ من ؛  تو یه مهمونی یکی از  خانوما ( از فامیلای بسیااار دور) وقتی مامانو با من! می بینه میاره یه انار بزرگ میده دست مامان، میگه مخصوص توئه! مامانم میگف خوشم اومد از این کارش :) داشته انارو میخورده که چن تا دونش میفته زمین.. همون خانم میاد و اون چن تا دونرو برمیداره و میشوره و دوباره میده به مامان و میگه نذار حتا یه دونه از این انار بیفته زمین که نینی تو راهیت مث دونه انار شه! مامان چن دفه ای این داستانو برام تعریف کرده بود، میگف برام جالب بود و یه جورایی به دل نشسته بود... هم حرفش هم رفتارش..  بعد از سااالها چن روز پیش اون خ یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : دختر انار به دست,دختر انار,دختر اناری,تئاتر دختر انار,قصه دختر انار,داستان دختر انار,دختر دارم انارو به,اسم دختر انار,انار دختر نازلی,انار دختر یا پسر, نویسنده : minnmanama بازدید : 159 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 8:43